نويسنده: چارلز اوکيگبو (1)




 

ميان تمامي رسانه هاي مدرن ارتباطي، هيچ يک بيشتر از تلويزيون با توسعه فرهنگي مرتبط نيست. تلويزيون رسانه اي برخوردار از برتري بي نظير صدا و تصوير، و گستره به کارگيري خلاقه آن تنها محدود به ذوق و قابليت استفاده کنندگان آن است. اوگبوکالو (2)، با اشاره به فرهنگ به عنوان تکيه گاه يا لنگر جامعه معتقد است که آفريقا شاهد پوست انداختن فرهنگ هاي بيگانه بوده و بيشتر تاريخ آن در تاريخ هاي اروپايي محبوس است، برخي از تاريخ دانان هم چون هيوتِرِوُر رپر (3) حتي معتقدند که آفريقا اصلاً تاريخي ندارد. فرهنگ تمامي جنبه هاي زندگي، از جنبه هاي فني و اقتصادي تا زبان و مذهب را دربر مي گيرد، و حتي مي تواند آن تکيه گاه يا لنگر را که جامعه اي در حال دگرگوني را از رها شدن در دست امواج باز مي دارد، تأمين کند، و تلويزيون مي بايد براي اين فرهنگ جنبه ي محوري داشته باشد.
دوران آغازين تلويزيون در آفريقا ضمناً دوران مبارزات ناسيوناليستي هم بود، دوراني که در بيشتر کشورها به استقلال سياسي انجاميد. طبيعت اشغال هر يک از کشورهاي آفريقايي توسط اروپاييان و ويژگي مبارزات استقلال طلبانه اي که به خودمختاري سياسي منجر گرديد، بر استفاده ي فرهنگي و تأثير تلويزيون حتي تا به امروز تأثير داشته است. به عنوان مثال، انگليسي ها کنيا را که تا سال 1920 به کشور تحت الحمايه ي شرق آفريقا معروف بود، به عنوان مستعمره ي سفيدپوست نشين مي شناختند و علتش آن بود که اين منطقه آب و هواي مطلوب و خاک حاصل خيزي داشت و راه آهن تازه تکميل شده ي اوگاندا را هم به خدمت آن گماشته بودند. و چنين بود، تا آن که خشم و خروش آزادي طلبانه مائو مائو (4)، در سال 1960 اصل حکومت اکثريت آفريقاييان را براي کنيا برقرار ساخت. استقلال سرانجام در دسامبر 1963 فرا رسيد. اما سياست آغازين انگليسي ها در مورد اقامت دائمي، همراه با حضور گسترده ي هندياني که اجدادشان براي پروژه هاي راه آهن آن جا آمده بودند، اثري محوناشدني بر فرهنگ کنيايي ها و به تبع آن بر محتواهاي اصلي تلويزيون کنيا گذاشت.
تلويزيون کنيا در آغاز، بيشتر سليقه خارجياني را که بر اقتصاد نظارت داشتند ارضا مي کرد تا جمعيت بومي اين کشور را که سال هاي سال به عمد ناديده گرفته شده بودند. گذشته از به کارگيري زبان سواحيلي در بعضي برنامه ها، از فرهنگ سنتي کنيايي در تلويزيون نشان چنداني نيست. بزرگ ترين شوک يک ديدار کننده از آفريقاي غربي که براي نخستين بار به نايروبي مي آيد، فهميدن اين نکته است که کت و شلوار و کراوات ( و بلوز و دامن ) انگليسي، گويي لباس ملي اين کشور مستقل آفريقايي است.
اما نيجريه در راه استقلال، و نيز در راه تأسيس ايستگاه هاي تلويزيوني خود، مسير متفاوتي در پيش گرفت. هواي گرم و مرطوب، پشه هاي فراواني که تمامي اروپاييان را تهديد به مالارياي مرگبار مي کردند، و بغض و کينه ي شمار نامعلومي از گروه هاي قومي محل، که حاصل جنگ هاي بي وقفه با يکديگر بود، هم دست به دست هم دادند تا حکومت محلي استعماري بريتانيا را متقاعد سازند که در آن سرزمين آفريقاي غربي دولت ناپايدار و محدودي خواهد داشت، دولتي که پيش از اول ژانويه 1900 توسط شرکت رويال نيجر (5)، که شرکتي انگليسي بود، اداره مي شد. اين فقط انگليسي ها نبودند که حاضر شدند قدرت را به آساني و بدون تحميل فرهنگ انگليسي بر اين مردم واگذار کنند، بلکه مردمان بومي نيجريه هم به طور چشمگيري به ميراث فرهنگي آفريقايي خود افتخار مي کردند. عجيب نيست که اين نگرش در برنامه هاي اوليه تلويزيون راه بيان خود را يافته، و تا به امروز هم، علي رغم نفوذ فزاينده ارزش هاي فرهنگي بيگانه که حاصل جهاني شدن و امريکايي شدن ارتباطات به طور اعم، و رسانه هاي تصويري الکترونيکي به طور اخص است، هم چنان حضور دارد.
به هنگام استقلال، تلويزيون وظيفه آساني داشت که مي بايست تصويري واقعي از فرهنگ مردم ترسيم کند و برداشتي صحيح از جوّ سياسي ارائه دهد. جوي که نشان مي داد نيجريه کشوري بسيار گونه گون و برخوردار از ثروت هاي عظيم، منابع طبيعي، و نيروي انساني است. نيجريه به عنوان بزرگ ترين، خوش آينده ترين، و بهترين اميد انسان آفريقايي، و کشوري که با اندک ترين تنش ها رو به روست، ديده مي شد. اين الزام دوگانه به ترويج ميراث فرهنگي و در عين حال، نشان دادن نويد سياسي، از سوي نخستين مديران تلويزيون نيجريه با توانايي تحقق يافت. به هر حال، در کشور پهناوري با جمعيت بيش از هشتاد ميليون، 256 گروه قومي، و چهارصد زبان مختلف، دستيابي به ترويج فرهنگي از طريق تنها سه ايستگاه منطقه اي تلويزيون امکان پذير است، و چنين بود که تا سال 1966، ايستگاه هاي تلويزيوني جزيي از ماشين سياسي براي تشديد آن کشمکش داخلي اي بودند که سرانجام رخ داد.
در مستعمره هاي فرانسه، وضع به آن چه در کنيا به دست آمد نزديک تر بود. فرانسويان ابتدا با سياستي حساب شده درصدد برآمدند که رعاياي مستعمره خود را بدون ملاحظه رنگ پوست آنها، از نظر فرهنگي « فرانسوي کنند ». اين رعايا داراي تمامي حقوق قانوني و سياسي شهروندان فرانسه، از جمله حق فرستادن نماينده به پارلمان فرانسه در پاريس، مي شدند. اما اين طرح به واسطه استعمار در مقياس وسيعي غيرعملي از آب درآمد و بنابراين، به جز براي چند شهر کوچک سنگال و تعداد اندکي آفريقاييان برگزيده با تحصيلات بسيار بالا، بعدها اساساً کنار گذاشته شد، گو اين که اين « فرانسوي شدن بالقوه » به عنوان آرماني جلوه داده شد که تمامي آفريقاييان فرانسوي زبان مي بايد براي رسيدن به آن بکوشند. اين سياست استعماري بر نقش فرهنگي تلويزيون در مستعمره هاي سابق فرانسه- که بيشتر فرهنگ آفريقايي بومي آنها به واسطه آرزوي مردمانش براي فرانسوي تر شدن از استعمارگران آنها سرکوب شده و تحت انقياد درآمده تأثير گذارده است. اين مسئله غالباً در کشوري دو زبانه مثل کامرون، که بوميان فرانسوي زبان آن جا را از نظر ديدگاه و جهت گيري بيشتر خارجي به نظر مي آيند تا همتايان انگليسي زبان آنها که ظاهراً بيشتر آفريقايي اند، آشکارتر است ( هر چند که اين تفاوت هاي استنباطي مسلماً جنبه ذهني دارد، چون گذشته از ويژگي هاي تصادفي مثل لباس غذا و استفاده از زبان، هيچ معيار واقعاً تجربي از آفريقايي بودن وجود ندارد ).
اين انتظار که تلويزيون در آفريقا بتواند نقشي در پيوند گروه هاي مختلف قومي با يکديگر ايفا کند، صرف نظر از اين که مردم فلان کشور گرفتار بدرفتاري حکومت غيرمستقيم انگليسي بوده اند يا سياست فرانسوي ادغام ( سياست فرانسوي کردن ) يا برداشتي از همين سياست به شيوه پرتغالي ( assimilado ) يا بلژيکي ( évolué )، عمدتاً در هر يک از کشورها تحقق نايافته باقي مانده است. ظاهراً تلويزيون را بايد همچون آينه اي ديد که بازتاب رخدادهاي جامعه است. اين ديدگاه انفعالي به هر حال، برحسب نياز، بايد با ديدگاهي فعال متوازن شود که فرض را بر آن قرار داده که تلويزيون را مي توان به عنوان عاملي در جهت توسعه فرهنگي به کار گرفت.
از اين لحاظ، هر جامعه اي بايد براي خودش تصميم بگيرد که فرهنگ خود را چگونه مي بيند و چگونه تلويزيون مي تواند نقشي مثبت در مديريت و ترويج فرهنگ، از جمله وحدت فرهنگي ملي- چنان چه اين يکي از اهدافي مي باشد که جامعه براي تلويزيون در نظر گرفته باشد- ايفا کند. تجربه ي جهان غرب، از اين ديدگاه که تلويزيون مي تواند به آساني وحدت فرهنگي راحتي در ميان اقوام يک کشور به ارمغان بياورد، حمايت نمي کند. البته اين بدان معنا نيست که بخواهيم نقش رسانه ها ( از جمله تلويزيون ) را در اشاعه فرهنگ کوچک بشماريم. در نيجريه نخستين روزنامه ها، و بعدها تلويزيون، فرهنگ نيجريه اي را آفريده و حفظ کردند. اگر تلويزيون آفريقايي نتوانسته است با انتظارات خودش نسبت به ترويج فرهنگ آفريقايي همگام باشد، بدين سبب است که نه برنامه ريزان خود را به طور جدي وقف چنين تکليفي کرده اند، و نه مخاطبان چنين چيزي را خواهان بوده اند. چيزي که در آن ترديدي وجود ندارد اين که رسانه مي تواند در برابر چنين چالش قد علم کند. اگر تلويزيون مي تواند به عنوان منبع اصلي خبرهاي داخلي و بين المللي به کار رود، که معمولاً چنين است، پس مي تواند به عنوان منبع آموزش و ارزش هاي فرهنگي نيز به کار گرفته شود.

پي نوشت ها :

1-چارلز اوکيگبو ( Charles Okigbo ) مدير اجرايي شوراي آفريقايي آموزش ارتباطات است. اوکيگبو پيش از اين، استاد کرسي ارتباطات جمعي در دانشگاه نيجريه، نسوکا، و مدير آموزش شوراي دست اندرکاران تبليغات نيجريه بوده، و سرپرست گروه نويسندگان و ويراستار کتاب هاي تبليغات و روابط عمومي، چشم اندازهاي نو در جريان اخبار بين الملل، و سياست هاي بازاريابي، راهکارها و شگردها تبليغات بوده است.
2- Ogbu Kalu
3- Hugh Trevor Roper
4- Mau- Mau
5- Royal Niger Company

منبع مقاله :
اسمیت، آنتونی؛ پاترسون، ریچارد (1389)، تلویزیون در جهان، ترجمه: مسعود اوحدی، تهران: سروش (انتشارات صدا و سیما)، چاپ دوم.